نامه به کودکی که هرگز متولد نشد
نویسنده:
اوریانا فالاچی
مترجم:
ویدا مشفق
امتیاز دهید
✔️ از متن کتاب:
آیا فکر میکنی قبلاز انفجار یا بهوجودآمدن سلول، کسی حق انتخاب داشت؟ آیا فکر میکنی از اولین سلول پرسیده شد که دوست داری بهوجود بیایی یا نه؟ آیا کسی بهفکر گرسنگی، سرما و بدبختیِ بعداز بهوجودآمدنش بود؟ من اینها را قبول ندارم. اگر هم بپذیرم کسی بود که نگران این مسایل باشد، مثلاً خدای ابدی و ازلی، تردید دارم که برایش خیر و شر اهمیتی داشت. همهی این اتفاقات از این جهت رخ داد که باید رخ میداد و رخداد و مبنای آن، یکنوع بیعدالتی بود؛ بیعدالتی مشروع. درمورد تو هم همینطور است. من خودم مسئولیت آن را برعهده میگیرم.
کوچولوی من، این تصمیم از روی خودخواهی نیست؛ قسم میخورم که بهدنیاآوردن تو برای دلخوشی خودم نیست. تصور اینکه با شکمی برآمده در خیابانها قدم بزنم و یا به تو شیر بدهم، تر و خشکت کنم و حرفزدن یادت بدهم، آزارم میدهد. من زن خانهدار نیستم، هزارجور مشغله و گرفتاری دارم؛ قبلاً هم گفتم که نیازی به تو ندارم.
اما هرطور شده، بخواهی نخواهی، تو را بهدنیا میآورم، من همان بیعدالتیای را که پدر و مادرم در حق خودم، پدر و مادربزرگم و اجداد آنها درمورد آنها روا داشتند و بدون اطلاع از خواستهی آنها بهدنیا آورده شدند، در حق تو هم بهجا میآورم. شاید، اگر اولین انسان اجازهی انتخاب داشت، از بهدنیاآمدن میترسید و جواب رد میداد؛ اما کسی در این خصوص نظر او را نپرسید. او زاده شد و قبلاز اینکه بمیرد، کس دیگری را زایید که به آنکس هم اجازهی انتخاب داده نشد و او هم همان کار را کرد تا میلیونها سال بدین ترتیب گذشت و نوبت به ما رسید.
بیشتر
آیا فکر میکنی قبلاز انفجار یا بهوجودآمدن سلول، کسی حق انتخاب داشت؟ آیا فکر میکنی از اولین سلول پرسیده شد که دوست داری بهوجود بیایی یا نه؟ آیا کسی بهفکر گرسنگی، سرما و بدبختیِ بعداز بهوجودآمدنش بود؟ من اینها را قبول ندارم. اگر هم بپذیرم کسی بود که نگران این مسایل باشد، مثلاً خدای ابدی و ازلی، تردید دارم که برایش خیر و شر اهمیتی داشت. همهی این اتفاقات از این جهت رخ داد که باید رخ میداد و رخداد و مبنای آن، یکنوع بیعدالتی بود؛ بیعدالتی مشروع. درمورد تو هم همینطور است. من خودم مسئولیت آن را برعهده میگیرم.
کوچولوی من، این تصمیم از روی خودخواهی نیست؛ قسم میخورم که بهدنیاآوردن تو برای دلخوشی خودم نیست. تصور اینکه با شکمی برآمده در خیابانها قدم بزنم و یا به تو شیر بدهم، تر و خشکت کنم و حرفزدن یادت بدهم، آزارم میدهد. من زن خانهدار نیستم، هزارجور مشغله و گرفتاری دارم؛ قبلاً هم گفتم که نیازی به تو ندارم.
اما هرطور شده، بخواهی نخواهی، تو را بهدنیا میآورم، من همان بیعدالتیای را که پدر و مادرم در حق خودم، پدر و مادربزرگم و اجداد آنها درمورد آنها روا داشتند و بدون اطلاع از خواستهی آنها بهدنیا آورده شدند، در حق تو هم بهجا میآورم. شاید، اگر اولین انسان اجازهی انتخاب داشت، از بهدنیاآمدن میترسید و جواب رد میداد؛ اما کسی در این خصوص نظر او را نپرسید. او زاده شد و قبلاز اینکه بمیرد، کس دیگری را زایید که به آنکس هم اجازهی انتخاب داده نشد و او هم همان کار را کرد تا میلیونها سال بدین ترتیب گذشت و نوبت به ما رسید.
آپلود شده توسط:
.hanieh
1397/05/12
دیدگاههای کتاب الکترونیکی نامه به کودکی که هرگز متولد نشد